معنی از ابزار خراطی
لغت نامه دهخدا
خراطی. [خ ُ طا] (ع اِ) پیه که از بیخ گیاه لخ برآید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
خراطی. [خ َرْ را] (حامص) شغل خراط. (یادداشت بخط مؤلف). شغل تراشیدن چوب و برابر ساختن آن. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب) دکان خراط. (یادداشت بخط مؤلف).
خراطی کردن
خراطی کردن. [خ َرْ را ک َ دَ] (مص مرکب) در روی چیزی عمل خراطی انجام دادن. در چیزی خراطی اجرا کردن.
خراطی شدن
خراطی شدن. [خ َرْ را ش ُ دَ] (مص مرکب) عمل خراطی را قبول کردن. صورت خراطی را بخود گرفتن.
ابزار
ابزار. [اَ] (اِخ) نام قریه ای به دوفرسنگی نیشابور، و جماعتی از اهل علم منسوب بدین قریه اند.
ابزار. [اَ] (اِ) افزار. اوزار. ادات. آلت. وسیله. مایه. || آنچه در دیگ کنند پختن را. دیگ افزار. || آنچه بدان طعام خوشبو کنند. و فرق ابزار با توابل آن است که ابزار از ترینه باشد و توابل از ادویه ٔ یابسه. و بجای یکدیگر نیز استعمال شوند. بهارات. و اینکه لغویین عرب این کلمه را جمع بزر گویند غلط است، چه این کلمه فارسی است و اسم جنس است نه جمع، چنانکه افزار و اوزار صورت دیگر آنست. ج ِ عربی آن ابازیر است. || در اصطلاح بنایان، کشو که زیر سقف از گچ بر گیلوئی کنند. || در کلمات مرکبه همیشه به معنی آلت و وسیلت و مایه باشد، چون دست افزار و پاافزار و دیگ افزار و بوی افزار و جز آن.
ابزار. [اُ] (اِ) گیاهی است ساقش نازک و شکننده و در انتهای ساق برگ ها بهم پیچیده به جای گل و در بهار دربلاد بارده و جاهای سایه و مکانی که نمناک باشد و مواضعی که آب مدتی در او ایستاده باشد روید و در بغداد و موصل او را در شیر پخته میخورند. با اندک تلخی و تندی است و در صورت شبیه بهلیون. در دوم گرم و مشهی ودیرهضم و عصاره اش جهت اورام رخوه و مرکبه نافع و چون در آب نمک بخیسانند تا تلخی و تندی او زائل شود بغایت محرک باه و مصلحش به جهت رفع ثقل او نعناع و شونیز و کرویا است. (تحفه). و صاحب تحفه این کلمه را باردیگر ضبط کرده و گوید بلغت شام گیاه سورنجان است.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
خراشگری خراطین:پارسی تازی گشته خراتین خوی ناد هم آوای استاد شکند کرم خاکی از جانوران عمل و شغل خراط تراشیدن چوب و برابر ساختن آن، (اسم) دکان خراط.
مترادف و متضاد زبان فارسی
چوبتراشی، خراطت، کارگاه، خراط، دکان خراط
فرهنگ معین
افزار، آلت، وسیله، مایه، آن چه از ادویه که برای خوشبو کردن در غذا ریزند مانند: فلفل، زردچوبه و دارچین، نوار باریک گچ بری در قسمت بالای دیوار و نزدیک سقف یا در هر جای سطح آن، نقش تزیینی برجسته یا فرورفته روی چ [خوانش: (اَ) [په.] (اِ.)]
معادل ابجد
1039